پسر طلا | ||
|
سلام پسرم این هفته من و شما دوباره رفتیم پیش خانم دکتر ، خدا رو شکر مامان ، صدای قلب کوچیکت که خوب بود . پسرم نمی دونی چقدر دلم برای اومدنت تنگ شده ، دیشب خواب دیدم تو بغل من و بابایی هستی و داریم کلی باهات بازی می کنیم . دیشب تولد مامان جون مرضی بود همه اینجا جمع بودن فقط بابایی و خاله مهسا نبودن . بابایی که رفته تهران و خاله مهسا هم نیشابور . عسل دلم منتظرتیم نظرات شما عزیزان: برچسبها: |
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian Skin ] |